˙·▪●ღღفانوس خیالღღ
| ||
|
شب هنگام به منزل که آمدم سراغ حسین را گرفتم . گفتند :عصر دوربین برادرشان را برداشتند و دیگر پیدایشان نیست . و من گفتم که ایشان میآیند مقداری دیرتر . تا چندین روز از حسین اطلاعی نداشتیم که یکی از بچههای همسایههایمان آمدند و گفتند: به مادرش بگوئید من به جبهه رفتم. نگران من نباشید. ![]() دقیقاًنمیدانم این فراق 33 یا 44 روز به طول انجامید که یک روز رادیو برنامه عادی خود را قطع کرد و اعلام نمود یک نوجوان 13 ساله خود را به زیر تانک دشمن انداخته و تانک دشمن را منهدم ساخته و خود نیز شربت شهادت نوشیدهاند. در حال شام خوردن بودیم که مجدداً تلویزیون خبر را اعلام نمود
و مادرشان گفتند : بخدا حسین است انگار این مطلب به او الهام شد
که حتی قسم نیز میخوردند پس از چند روز برادران سپاهی
به درب منزل آمدند و خبر شهادت حسین را اعلام نمودند
![]() سالهایی متمادی از آن اتفاق گذشته است و همه ساله
گرامیداشت هایی به همین مناسبت برپا می شود.
باید تفکر حسین فهمیده ها در نوجوانان ما نهادینه شود.
تفکری که نه فقط در پلاکاردها و بنرها به چشم بخورد
و نه فقط در کتابها و مجلات. بلکه در تمام لحظات نوجوان کشور نقش ببندد.
نامگذاری روز شهادت این اسطوره رشادت به نام روز نوجوان
و همچنین روز بسیج دانش آموزی فرصت خوبی است برای نگاهی مجدد
به کارنامه فرهنگی نوجوانان کشور.
به فرموده مقام معظم رهبری،امام خمینى (ره)
با ابعاد وجودى عظیم خود براى ملت ایران نمونه
و اسطورهاى بر طبق واقعیتها بود. و شهید حسین فهمیده
نیز در سطح خود و براى نوجوانان، یکى دیگر از اسطورههاى
ملت ایران است که براى همیشه در یادها زنده خواهد ماند.
نظرات شما عزیزان:
سلام میسی عزیزم نظرلطفته با افتخار لینک شدین
بیشتر مطالبتون رو خوندم عالی بود ![]()
دیروز شیطان را دیدم
در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را شیطان میخندید...!
پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی. می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.
آهسته آهسته می خزید، دشوار و کند؛ و دورها همیشه دور بود. سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید. پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت: "این عدل نیست، این عدل نیست، کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی. من هیچ گاه نمی رسم، هیچ گاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی." خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد . زمین را نشانش داد. کره ای کوچک بود. و گفت: "نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد. چون رسیدنی در کار نیست.فقط رفتن است، حتی اگر اندکی. و هر بار که می روی ، رسیده ای. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی؛ " پاره ای از مرا." خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور. سنگ پشت به راه افتاد و گفت: " رفتن، حتی اگر اندکی؛" و پاره ای از "او" را با عشق بر دوش کشید.
سلام دوست عزیز مطالب خوبی داری لینکت کردم اگه دوست داشتی منو بانام "شاپرک های عزیزک" وباآدرسhttp://shaparak76.loxblog.comلینک کن
باتشکر سیداحسان
سلاممممممممم
وبت جالبههههه به منم سر بزنننننننن خوشحالم میکنیا اگه سر بزنی
...........سر بزن............
با عرض سلام خدمت شما دوستان گرامی لینگ شما در وبلاگ من ثبت شده لطف کنید لینگ ما رو قرار دهید
![]()
عده ای خیلی زودفراموش میشوند...
نه بخاطربدیهایشان.... به خاطرخوبیهای بیش ازحدشان....... ![]()
سلام/یاعلی
سلام آبجی خانوم. نیستی سر نمیزنی نظر نمیدی
خیلی جالب بود آفرین. هر وقت این وبت باز میشه ها آدم بادیدن اون درخت پر شکوفه احساس آرامش بهش دست میده خیلی جالبه این قالبت. ![]() ![]() ![]() ![]()
آبجی جون ممنون.البته بگم که من هم خودم رو فقط لوس کردم که لینک رو بگذاری! والا حذف نشده بودی فقط لینک شما به قسمت لینک دوستان منتقل شده بود و غیر فعال کرده بودمش و این یعنی اگر لینکم هم نمی کردی بعد چند روز دوباره فعال می کردم لینک شما رو.
![]() ![]()
سلام علارغم این که شما رو لینک کرده بودم و بعد از مدتی از شما خواستم که شما هم لینکم کنی و این کا رو نکردی در نتیجه لینک شما از وبلگم حذف شد.
موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |